بيچاره دلم كه نرگس مستش از شوق رخش چو مست شد چشمش جانا دل من كه مرغ دام توست دست آويزى شگرف مي بينم خورشيد كه دست برد در خوبى جانا دل من كه مرغ دام توست چون ماه كه رخش حسن مي تازد صد جان بايد به هر دمم تا من جانا دل من كه مرغ دام توست جانا دل من كه مرغ دام توست عقلى كه گره گشاى خلق آمد جانا دل من كه مرغ دام توست
عطار به تحفه گر فرستد جان عطار به تحفه گر فرستد جان
صد توبه به يك كرشمه بشكستش از من چه عجب اگر شوم مستش جانا دل من كه مرغ دام توست هفتاد و دو فرقه را خم شستش نتواند ريخت آب بر دستش جانا دل من كه مرغ دام توست صد غاشيه كش به دلبرى هسش بر فرق كنم نار پيوستش جانا دل من كه مرغ دام توست از دام تو دست كى دهد جستش سوداى رخ تو رخت بربستش جانا دل من كه مرغ دام توست
فرياد همى کند که مفرستش فرياد همى کند که مفرستش