عاشقى نه دل نه دين مي بايدش هر كجا رويى چو ماه آسمان است دست كس بر دامن او كى رسد زن صفت هرگز نبيند آستانش مي كشد هر روز عاشق صد هزار دست كس بر دامن او كى رسد شادمانى از غرور است از غرور برهم افتاده هزاران عرش هست دست كس بر دامن او كى رسد در ره عشقش چو آتش گرم خيز سر گنج او به خامى كس نيافت دست كس بر دامن او كى رسد آه سرد از نفس خام آيد پديد آن امانت كان دو عالم برنتافت دست كس بر دامن او كى رسد گنج عشقش گر نديدى كور شو سر گنج او همه عالم پر است دست كس بر دامن او كى رسد مي تواند داد هر دم خرمنى شرق تا غرب جهان خوان مي نهد دست كس بر دامن او كى رسد اوست شاه تاج بخش اما اياز گنج ها بخشيد و از تو وام خواست دست كس بر دامن او كى رسد امتحان را زلف هر دم كژ كند نه فلك فيروزه اى از كان اوست دست كس بر دامن او كى رسد دست كس بر دامن او كى رسد عاشقان را دست و پاى از كار شد دست كس بر دامن او كى رسد
من چنينم چون چنين مي بايدش پيش رويش بر زمين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد مرد جان در آستين مي بايدش اين چه باشد بيش ازين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد دايما اندوهگين مي بايدش حجره از قلب حزين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد زانكه آتش همنشين مي بايدش سوز عشق و درد دين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد آه گرم آتشين مي بايدش هست صد عالم امين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد زانكه كورى راه بين مي بايدش اهل آن گنج يقين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد ليك مرد خوشه چين مي بايدش و از تو يك نان جوين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد در ميان پوستين مي بايدش تا شوى گستاخ اين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد زانكه عاشق راستين مي بايدش وز دل تو يك نگين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد ليك خلقى در كمين مي بايدش اى عجب مرد آهنين مي بايدش دست كس بر دامن او كى رسد