غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • چون ندارم سر يك موى خبر زانچه منم
    نا پديدار شود در بر من هر دو جهان
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    مشكل اين است كه از خويشتنم نيست خبر
    قرب سى سال ز خود خاك همى دادم باد
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    اى گل باغ دلم پرده برانداز از روى
    چون تويى جمله چرا از تو خبر نيست مرا
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    من تو را دارم و بس در دو جهان وين عجب است
    تو فكندى ز وطن دور مرا دستم گير
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    تا كه هستم سخنم از تو و از شيوه ى توست
    گر چو شمعم بكشى زار همه روز رواست
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    ور شوم سوخته و آب ندارم بر لب
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا

    چون فريد از غم تو سوخته شد نيست عجبچون فريد از غم تو سوخته شد نيست عجب

  • بى خبر عمر به سر مي برم و دم نزنم
    گر پديدار شود يك سر مو زانچه منم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    مگر اين مشكل از آن است كه بى خويشتنم
    تا به جان راه برم راه ببردم به تنم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    ورنه چون گل ز تو صد پاره كنم پيرهنم
    كه به جان آمد ازين غصه تن ممتحنم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    كه ز تو در دو جهان بوى ندارم چكنم
    كه چنين بى دل و بى صبر ز حب الوطنم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    چه غمم بودى اگر بشنويى يك سخنم
    ور بسوزيم به شب عاشق آن سوختنم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا
    بى گل روى تو چون لاله بس از خون كفنم
    صف كشم از مژه و آنگه صف دريا شكنم
    ور شدم خسته و كشته كفنى نيست مرا

    که چو شمع آتش سوزنده دمد از دهنمکه چو شمع آتش سوزنده دمد از دهنم

/ 896