غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • الا اى زاهدان دين دلى بيدار بنماييد
    ز دعوى هيچ نگشايد اگر مرديد اندر دين
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    هزاران مرد دعوى دار بنماييم از مسجد
    من اندر يك زمان صد مست از خمار بنمودم
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    خرابى را كه دعوى اناالحق كرد از مستى
    اگر صد خون بود ما را نخواهيم آن ز كس هرگز
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    خراباتى است پر رندان دعوى دار دردى كش
    من اين رندان مفلس را همه عاشق همى بينم
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    به زير خرقه ى تزوير زنار مغان تا كى
    چو عياران بى جامه ميان جمع درويشان
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    ز نام و ننگ و زرق و فن نخيزد جز نگونسارى
    كنون چون توبه كردم من ز بد نامى و بد كارى
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    مرا در وادى حيرت چرا داريد سرگردان
    شما عمرى درين وادى به تك رفتيد روز و شب
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    چه گويم جمله را در پيش راهى بس خطرناك است
    چنين بى آلت و بى دل قدم نتوان زدن در ره
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    درين ره با دلى پر خون به صد حيرت فروماندم
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن



  • همه مستند در پندار يك هشيار بنماييد
    چنان كز اندرون هستيد در بازار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    شما يك مرد معني دار از خمار بنماييد
    شما مستى اگر داريد از اسرار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    به هر آدينه صد خونى به زير دار بنماييد
    اگر اين را جوابى هست بى انكار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    ميان خود چنين يك رند دعوي دار بنماييد
    شما يك عاشق صادق چنين بيدار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    ز زير خرقه گر مرديد آن زنار بنماييد
    درين وادى بى پايان يكى عيار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    يكن بى زرق و فن خود را قلندروار بنماييد
    مرا گر دست آن داريد روى كار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    مرا يك تن ز چندين خلق گو يكبار بنماييد
    ز گرد كوى او آخر مرا آار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    دلى از هيبت اين راه بي تيمار بنماييد
    اگر مردان اين راهيد دست افزار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن
    وگر هستيد از يابندگان ديار بنماييد
    درين انديشه يك سرگشته چون عطار بنماييد
    به رنج آيد چنان گنجى به دست و خود كه يابد آن



/ 896