ما ننگ وجود روزگاريم محنت زدگان پر غروريم نه يار جمال مي نمايد در مصطبه عور پاكبازيم جان باختگان راه عشقيم نه يار جمال مي نمايد ناخورده دمى شراب ايمان ايمان چه كه با دلى پر از بت نه يار جمال مي نمايد ما ممن ظاهريم ليكن بويى به مشام ما رسيده است نه يار جمال مي نمايد نه يار جمال مي نمايد نه پرده ز پيش ما برافتد نه يار جمال مي نمايد
دردى که شمار کرد عطار دردى که شمار کرد عطار
عمرى به نفاق مي گذاريم شوريده دلان بيقراريم نه يار جمال مي نمايد در ميكده رند درد خواريم دلسوختگان سوكواريم نه يار جمال مي نمايد از ظلمت كفر در خماريم قولى به زبان همى برآريم نه يار جمال مي نمايد زنار به زير خرقه داريم دير است كه ما در انتظاريم نه يار جمال مي نمايد نه در خور دستگاه ياريم نه در پس پرده مرد كاريم نه يار جمال مي نمايد
تا روز شمار در شماريم تا روز شمار در شماريم