اى روى تو آفتاب كونين بر روى جهان نديده چشمى گر جمله فروغ تو ببينيم جز چشمه ى كور لب تو ديدم كمر تو را ز هر سوى گر جمله فروغ تو ببينيم چون تو گهرى ز كان جانى مي رفت دلم به غرق تا بوك گر جمله فروغ تو ببينيم زلفت چو عقاب در عقب بود گر ديده ى من سپيد كردى گر جمله فروغ تو ببينيم در غار غم تو جان ما را افكنده ى تو شدم كه شرط است گر جمله فروغ تو ببينيم چون روى تو مي دهد به خورشيد تا چند بر آفتاب بندى گر جمله فروغ تو ببينيم گر جمله فروغ تو ببينيم گر در غلط اوفتاد در علم گر جمله فروغ تو ببينيم
عطار درين سخن برون است عطار درين سخن برون است
ابروى تو طاق قاب قوسين نقدى روشن چو چشم تو عين گر جمله فروغ تو ببينيم يك چشمه نديد چشم بحرين مويى آمد ميانش مابين گر جمله فروغ تو ببينيم جان به كه كنم نه كان به ميتين از لعل تو يك شكر كند دين گر جمله فروغ تو ببينيم بربود و كشيد در عقابين خال تو بس است قرةالعين گر جمله فروغ تو ببينيم درد تو بسى است اني انين القاى عصا و خلع نعلين گر جمله فروغ تو ببينيم نورى كه ازوست اين همه زين كز پرتو توست نور كونين گر جمله فروغ تو ببينيم در عين عيان ما بود شين كى در غلط اوفتيم در عين گر جمله فروغ تو ببينيم
از مطلب کيف و مطلب اين از مطلب کيف و مطلب اين