برق عشق از آتش و از خون جهد دل كسى دارد كه در جانش ز عشق چون رگ عشق تو دارم خون بيار كشتيم بر آب دريا هست و من گر نباشد باد سخت از پيش و پس چون رگ عشق تو دارم خون بيار كشتيى هرگز ازين درياى ژرف كى بود آخر كه بادى در رسد چون رگ عشق تو دارم خون بيار بوى زلف او به جان ما رسد خون عشقش هر شبى زان مي خورم چون رگ عشق تو دارم خون بيار چون رگ عشق تو دارم خون بيار گر كند عطار از زلفش رسن چون رگ عشق تو دارم خون بيار
چون به جان و دل رسد بيچون جهد هر زمانى برق ديگرگون جهد چون رگ عشق تو دارم خون بيار منتظر تا باد دريا چون جهد بو كه اين كشتيم با هامون جهد چون رگ عشق تو دارم خون بيار هيچ كس را جست تا اكنون جهد در خم آن طره ى ميگون جهد چون رگ عشق تو دارم خون بيار دل ز دست صد بلا بيرون جهد تا رگم در عشق روزافزون جهد چون رگ عشق تو دارم خون بيار تا درآشامم كه از رگ خون جهد از ميان چنبر گردون جهد چون رگ عشق تو دارم خون بيار