گر مرد راه عشقى ره پيش بر به مردي
گر مرد راه عشقى ره پيش بر به مردى درمان عشق جانان هم درد اوست دايم بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى گفتى به ره سپردن گردى برآرم از ره گرچه ز قوت دل چون كوه پايدارى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى مردان مرد اينجا در پرده چون زنانند مردان هزار دريا خوردند و تشنه مردند بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى گر سالها به پهلو مي گردى اندرين ره بايد كه هر دو عالم يك جزء جانت آيد بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى عطار اگر به كلى از خود خلاص يابد بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى
ورنه به خانه بنشين چه مرد اين نبردى درمان مجوى دل را گر زنده دل به دردى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى نه هيچ ره سپردى نه هيچ گرد كردى در پيش عشق سركش چون پيش باد گردى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى تو پيش صف چه آيى چون نه زنى نه مردى تو مست از چه گشتى چون جرعه اى نخوردى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى مرتد شوى اگر تو يك دم ملول گردى گر تو به جان كلى در راه عشق فردى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى مرهم طلب ازيشان گر يار سوز و دردى يك جزو جانش آيد نه چرخ لاجوردى بگذر ز راه دعوى در جمع اهل معنى