دلى كامد ز عشق دوست در جوش ز بسيارى كه ياد آرد ز معشوق اگر بى دوست يك دم زو برآيد بر اوميد وصال دوست هر دم برون آيد ز جمع خود نمايان اگر بى دوست يك دم زو برآيد اگر بى دوست يك دم زو برآيد فروماند زبان او ز گفتن اگر بى دوست يك دم زو برآيد
درين انديشه هرگز نيز ديگر درين انديشه هرگز نيز ديگر
بماند تا قيامت مست و مدهوش كند يكبارگى خود را فراموش اگر بى دوست يك دم زو برآيد قدح ها زهر ناكامى كند نوش بيندازد رداى و فوطه از دوش اگر بى دوست يك دم زو برآيد شود در ماتم آن دم سيه پوش بماند تا ابد حيران و خاموش اگر بى دوست يك دم زو برآيد
بننشيند دل عطار از جوش بننشيند دل عطار از جوش