رفتم به زير پرده و بيرون نيامدم چون قطب ساكن آمدم اندر مقام فقر منت خداى را كه اگر بود و گر نبود بنهاده ام قدم به حرمگاه فقر در زر همچو گل ز صره از آن ريختم به خاك منت خداى را كه اگر بود و گر نبود از اهل روزگار به معيار امتحان همچون مگس به ريزه ى كس ننگريستم منت خداى را كه اگر بود و گر نبود منت خداى را كه اگر بود و گر نبود هر بى خبر برون درست از وجود من منت خداى را كه اگر بود و گر نبود
عطار پر به سوى فلک همچو جبرئيل عطار پر به سوى فلک همچو جبرئيل
تا صيد پرده بازى گردون نيامدم هر لحظه همچو چرخ دگرگون نيامدم منت خداى را كه اگر بود و گر نبود تا هرچه بود از همه بيرون نيامدم تا همچو غنچه با دل پر خون نيامدم منت خداى را كه اگر بود و گر نبود كم نيستم به هيچ گر افزون نيامدم هر چند چون هماى همايون نيامدم منت خداى را كه اگر بود و گر نبود در زير بار منت هر دون نيامدم آخر من از عدم به شبيخون نيامدم منت خداى را كه اگر بود و گر نبود
راه زمين مرو که چو قارون نيامدم راه زمين مرو که چو قارون نيامدم