دى در صف اوباش زمانى بنشستم جاروب خرابات شد اين خرقه ى سالوس يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو از صومعه با ميكده افتاد مرا كار چون صومعه و ميكده را اصل يكى بود يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو در صومعه صوفى چه شوى منكر حالم سرمست چنانم كه سر از پاى ندانم يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو اكنون كه مرا كار شد از دست چه تدبير يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو
عطار درين راه قدم زن چه زنى دم عطار درين راه قدم زن چه زنى دم
قلاش و قلندر شدم و توبه شكستم از دلق برون آمدم از زرق برستم يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو مي دادم و مي خوردم و بى مى ننشستم تسبيح بيفكندم و زنار ببستم يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو معذور بدار ار غلطى رفت كه مستم از باده كه خوردم خبرم نيست كه هستم يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو عيبم نكنى باز اگر باده پرستم تقدير چنين بود و قضا نيست به دستم يك جرعه از آن باده اگر نوش كنى تو
تا چند زنى لاف که من مست الستم تا چند زنى لاف که من مست الستم