درآمد دوش دلدارم به ياري
درآمد دوش دلدارم به يارى حرامت باد اگر بى ما زمانى وليكن چون تو يار غمگنانى چو با ما مي توانى بود هر شب چو با ما غمگسارى مي توان كرد وليكن چون تو يار غمگنانى خوشى با دشمن ما در نشستى بدان مي داريم كز عزت خويش وليكن چون تو يار غمگنانى به تنهاييت بگذارم كه تا تو چو بشنيدم ز جانان اين سخن ها وليكن چون تو يار غمگنانى وليكن چون تو يار غمگنانى كه گر عطار در هستى بماند وليكن چون تو يار غمگنانى
مرا گفتا بگو تا در چه كارى برآوردى دمى يا مى برآرى وليكن چون تو يار غمگنانى روا نبود كه بى ما شب گذارى چرا با ديگرى غم مى گسارى وليكن چون تو يار غمگنانى نباشد اين دليل دوستدارى تو را در خاك اندازم به خوارى وليكن چون تو يار غمگنانى بمانى تا ابد در بيقرارى بدو گفتم كه دست از جمله دارى وليكن چون تو يار غمگنانى مرا از ننگ من برهان به يارى برو گريند عالميان به زارى وليكن چون تو يار غمگنانى