ساقيا خيز كه تا رخت به خمار كشيم زاهد خانه نشين را به يكى كوزه درد هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم هوست هست كه صافى دل و صوفى گردى هر كه را در ره اسلام قدم ابت نيست هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم هر كه دعوى اناالحق كند و حق گويد چند داريم نهان زير مرقع زنار هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم گر تو دين مي طلبى از سر دنيى برخيز هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم
گر ازين شاخ گل وصل طمع مي داريم گر ازين شاخ گل وصل طمع مي داريم
تائبان را به شرابى دو سه در كار كشيم اوفتان خيزان از خانه به بازار كشيم هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم خيز تا پيش مغان دردى خمار كشيم به يكى جرعه ميش در صف كفار كشيم هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم انا گويان خودى را به سر دار كشيم وقت نامد كه خط اندر خط زنار كشيم هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم هركه گويد كه دهد خنجر انكار كشيم كه ز دين بار نيابيم مگر بار كشيم هيچكس را ندهد دنيى و دين دست بهم
اندرين راه غم عشق چو عطار کشيم اندرين راه غم عشق چو عطار کشيم