غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • دلا در سر عشق از سر مينديش
    چو سر در كار و جان در يار بازى
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    رسن از زلف جانان ساز جان را
    چو پروانه گرت پر سوزد آن شمع
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو عشاق را نه كفر است و نه ايمان
    مقامرخانه ى رندان طلب كن
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو سر در باختى بشناختى سر
    همه بتها چو ابراهيم بشكن
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو آن حلاج بركش پنبه از گوش
    اگر عشقت بسوزد بر سر دار
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو انگشت سيه رو گشت اخگر
    چو مى با ساغر صافى يكى گشت
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو مس در زر گدازد مرد صراف
    مشو اينجا حلولى ليكن اين رمز
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    اگر خواهى كه گوهر بيابى
    بسى كشتى جان بر خشك راندى
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو تو دايم به پهنا مي شوى باز
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار

    درين درياى پر گرداب حسرتدرين درياى پر گرداب حسرت

  • بده جان و ز جان ديگر مينديش
    خوشى خويش ازين خوشتر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    وزين فيروزه گون چنبر مينديش
    به پهلو مي رو و از پر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    ز كار ممن و كافر مينديش
    سر اندر باز و از افسر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    چو سر بشناختى از سر مينديش
    هم از آذر هم از آزر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    هم از دار و هم از منبر مينديش
    دهد بر باد خاكستر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    تو آن انگشت جز اخگر مينديش
    دويى گم شد مى و ساغر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    مس آنجا زر بود جز زر مينديش
    جز استغراق در دلبر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    درين دريا به جز گوهر مينديش
    تو كشتى ران ز خشك و تر مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار
    اگر صيدى فتد لاغر مينديش
    ازين وادى پهناور مينديش
    چنان فربه نه اى تو هم درين كار

    کس از عطار حيران تر مينديشکس از عطار حيران تر مينديش

/ 896