غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • اى جان ما شرابى از جام تو كشيده
    وى جان ما به يك دم صد زندگى گرفته
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    اى جان پاكبازان در قعر هر دو عالم
    جان هاى عاشقانت چون مرغ بال بسته
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    آنجا كه آتش تو بالا گرفته در دل
    وآنجا كه عرضه داده عشقت امانت خود
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    گردون سالخورده بويى شنيده از تو
    عشقت به لاابالى بر چار سوى عالم
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    در راه انتظارت جان ها ز اشتياقت
    تو فارغ از دو عالم مشغول خويش دايم
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    الحق شگرف مرغى كز تو دو كون پر شد
    اى در حجاب عزت پنهان شده ز غيرت
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    تو همچو آفتابى در پرده ها نشسته
    اى جان ما چو آدم شادى هشت جنت
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    در چشم ما نيايى گويى كه نور چشمى
    بر جان فتاده نورت وز جان فتاده بر دل
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    چون صنع توست جمله فارغ ز صنع خويشى
    جمله تويى وليكن كس ديده اى ندارد
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    هر بى خبر نشايد اين راز را كه اين را
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه



  • سرمست اوفتاده دل از جهان بريده
    تا از رخت نسيمى بر جان ما وزيده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    مل تو هيچ گوهر نه ديده نه شنيده
    در زير دام دنيا بر بويت آرميده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    هم شمع جان نهاده هم صبح دل دميده
    هم كوه پست گشته هم چرخ در رميده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    در جست و جويت از جان چندان به سر دويده
    پيران راه بين را بر دارها كشيده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    چون مرغ نيم بسمل در خاك و خون تپيده
    وز سختى ره تو كس در تو نارسيده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    نه بال باز كرده نه ز آشيان پريده
    ناديده گرد كويت مردان كار ديده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    يك آه عاشقانت صد پرده بر دريده
    داده به يك دو گندم واندوه تو خريده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    يا نور چشم جانى هم جاى خود گزيده
    وز دل رسيده بويى زان نور سوى ديده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    زان دوستى ندارى با هيچ آفريده
    زيرا كه پرده بينم بر ديده ها كشيده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه
    تا فرش راز بيند بر كون گستريده
    جانى شگرف بايد ذوق لقا چشيده
    كو ديده اى كه او را توحيد كرده سرمه



/ 896