هر كه در راه حقيقت از حقيقت بي نشان شد هر كه مويى آگه است از خويشتن يا از حقيقت آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا آن خبر دارد ازو كو در حقيقت بي خبر گشت تا تو در ابات و محوى مبتلايى فرخ آن كس آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا گم شدن از محو پيدا گشتن از ابات تا كى هر كه از ابات آزاد آمد و از محو فارغ آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا هست بال مرغ جان ابات و پرش محو مطلق تن در ابات است و جان در محو ازين هر دو برون شو آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا تا خلاصى يافت عطار از ميان اين دو دريا آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا
مقتداى عالم آمد پيشواى انس و جان شد او ز خود بيرون نيامد چون به نزد او توان شد آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا وان ار دارد كه او در بي نشانى بى نشان شد كو ازين هر دو كنارى جست و ناگه از ميان شد آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا مرد آن را دان كه چون مردان وراى اين و آن شد هرچه بودش آرزو تا چشم برهم زد عيان شد آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا بال و پر فرع است بفكن تا توانى اصل جان شد كانك ازين هر دو برون شد او عزيز جاودان شد آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا كى توان گفتن كه اين كس آشكارا يا نهان شد غرقه ى درياى ديگر گشت و دايم كامران شد آنكه بيرون شد ازين هر دو نهان و آشكارا