جانا دلم ببردى در قعر جان نشستي
جانا دلم ببردى در قعر جان نشستى گر جان ز من ربودى الحمدلله اى جان برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من گرچه تو را نبينم بى تو جهان نبينم چون خواستى كه عاشق در خون دل بگردد برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها گفتى مرا چو جويى در جان خويش يابى برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من تا من تو را بديدم ديگر جهان نديدم برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من
عطار عاشق از تو زين بيش صبر نکند عطار عاشق از تو زين بيش صبر نکند
من بر كنار رفتم تو در ميان نشستى چون تو بجاى جانم بر جاى جان نشستى برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من يعنى تو نور چشمى در چشم از آن نشستى در خون دل نشاندى در لامكان نشستى برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من در زير خدر عزت چندان نهان نشستى چون جويمت كه در جان بس بى نشان نشستى برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من من خود كيم كه با من در امتحان نشستى گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستى برخاست ز امتحانت يكبارگى دل من
نبود روا که چندين بى عاشقان نشستى نبود روا که چندين بى عاشقان نشستى