گر مرد رهى ز رهروان باش بنگر كه چگونه ره سپردند در يك قدم اين جهان و آن نيز خواهى كه وصال دوست يابى از بند نصيب خويش برخيز در يك قدم اين جهان و آن نيز در كوى قلندرى چو سيمرغ بگذر تو ازين جهان فانى در يك قدم اين جهان و آن نيز در يك قدم اين جهان و آن نيز منگر تو به ديده ى تصرف در يك قدم اين جهان و آن نيز
عطار ز مدعى بپرهيز عطار ز مدعى بپرهيز
در پرده ى سر خون نهان باش گر مرد رهى تو آن چنان باش در يك قدم اين جهان و آن نيز با ديده درآى و بى زبان باش دربند نصيب ديگران باش در يك قدم اين جهان و آن نيز مي باش به نام و بى نشان باش زنده به حيات جاودان باش در يك قدم اين جهان و آن نيز بگذار جهان و در جهان باش بيرون ز دو كون اين و آن باش در يك قدم اين جهان و آن نيز
رو گوشه نشين و در ميان باش رو گوشه نشين و در ميان باش