گر تو خلوتخانه ى توحيد را محرم شوي
گر تو خلوتخانه ى توحيد را محرم شوى سايه اى شو تا اگر خورشيد گردد آشكار دل پراكنده روى از جام جم در آينه جانت در توحيد دايم معتكف بنشسته است بوده اى همرنگ او از پيش و خواهى بد ز پس دل پراكنده روى از جام جم در آينه چون ندارى ز اول و آخر خبر جز بيخودى رنگ دريا گير چون شبنم ز خود بيخود شده دل پراكنده روى از جام جم در آينه چيست شبنم يك نم از درياست ناآميخته ور در آميزى ز غفلت با هزاران تفرقه دل پراكنده روى از جام جم در آينه دل پراكنده روى از جام جم در آينه هيچ نبودى هيچ خواهى شد كنون هم هيچ باش دل پراكنده روى از جام جم در آينه
گر تو اى عطار هيچ آيى همه گردى مدام گر تو اى عطار هيچ آيى همه گردى مدام
تاج عالم گردى و فخر بنى آدم شوى تو چو سايه محو خورشيد آيى و محرم شوى دل پراكنده روى از جام جم در آينه تو چرا در تفرقه هر دم به صد عالم شوى اين زمان همرنگ او شو نيز تا همدم شوى دل پراكنده روى از جام جم در آينه گر بكوشى در ميانه بيخود اكنون هم شوى تا شوى همرنگ دريا گرچه يك شبنم شوى دل پراكنده روى از جام جم در آينه گر بياميزى تو هم در بحر كل بى غم شوى چون نتابد بحر صحبت بو كه تو محرم شوى دل پراكنده روى از جام جم در آينه جز پراكنده نبينى از پى ماتم شوى زانكه گر تو هيچ گردى تو ز هيچى كم شوى دل پراكنده روى از جام جم در آينه
ور همه خواهى چو مردان هيچ در يک دم شوى ور همه خواهى چو مردان هيچ در يک دم شوى