اى ذره اى از نور تو بر عرش اعظم تافته آن ذره ذريت شده خورشيد خاصيت شده بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو اولاد پيدا آمده خلقى به صحرا آمده يك موى تو در صبحدم بر گاو و آهو زد رقم بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو ژس رخت از نه فلك بگذشته تا پشت سمك بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو
گه جان پر اسرار را کرده فدا ديدار را گه جان پر اسرار را کرده فدا ديدار را
از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته سر تا قدم نيت شده بر جان آدم تافته بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو پس بي محابا آمده بر بيش و بر كم تافته مشك است يا عنبر بهم موى تو بر هم تافته بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو در پرتو يك موى تو كارى است معظم تافته بى واسطه بر يك به يك نورى مسلم تافته بر عاشقان روى تو بر ساكنان كوى تو
گاهى دل عطار را عشقت به يک دم تافته گاهى دل عطار را عشقت به يک دم تافته