دى ز دير آمد برون سنگين دلي
دى ز دير آمد برون سنگين دلى عالمى نظارگى حيران او تا تو بى حاصل نگردى از دو كون علم در وصف لبش لايعملى زلف همچون شست او مي كرد صيد تا تو بى حاصل نگردى از دو كون عاشقان را از خيال زلف او تا نگردى هندوى زلفش به جان تا تو بى حاصل نگردى از دو كون جمله پشت دست مي خايند از او منزل عشقش دل پاك است و بس تا تو بى حاصل نگردى از دو كون تا تو بى حاصل نگردى از دو كون شد دل عطار غرق بحر عشق تا تو بى حاصل نگردى از دو كون
با لبى پرخنده بس مستعجلى دست بر دل مانده پاى اندر گلى تا تو بى حاصل نگردى از دو كون عقل در شرح رخش لايعقلى هر كجا در شهر جانى و دلى تا تو بى حاصل نگردى از دو كون تازه مي شد هر زمانى مشكلى نه مبارك باشى و نه مقبلى تا تو بى حاصل نگردى از دو كون هست هرجا عالمى و عاقلى نيست عشقش در خور هر منزلى تا تو بى حاصل نگردى از دو كون هرگز از عشقش نيابى حاصلى كى تواند غرقه ديدن ساحلى تا تو بى حاصل نگردى از دو كون