تا در سر زلف تاب بيني
تا در سر زلف تاب بينى گر آتش عشق بر فروزم خوابت نبرد شبى به سالى گر پرده ز روى خود گشايى دل بر در انتظار يابى خوابت نبرد شبى به سالى در مجلس عشق عاشقان را هين روى چو آفتاب بنماى خوابت نبرد شبى به سالى در آيينه حبذا بخندى در آب نگر ببين جمالت خوابت نبرد شبى به سالى خوابت نبرد شبى به سالى عطار به كل ز دل فرو شو خوابت نبرد شبى به سالى
دل در بر من خراب بينى بس دل كه برو كباب بينى خوابت نبرد شبى به سالى بس رخ كه به خون خضاب بينى جان در ره اضطراب بينى خوابت نبرد شبى به سالى از خون جگر شراب بينى تا دل ز غمش به تاب بينى خوابت نبرد شبى به سالى تا صبح بر آفتاب بينى تا آتش اندر آب بينى خوابت نبرد شبى به سالى گر روى مرا به خواب بينى فرياد رس ار به خواب بينى خوابت نبرد شبى به سالى