اى ز سوداى تو دل شيدا شده عاشقان در جست و جويت صد هزار گم شدم در جست و جويت روز و شب از ميان آب و گل برخاسته عاشقان را بر اميد روى تو گم شدم در جست و جويت روز و شب تو ز جمله فارغ و مشغول خويش ديده روى خويشتن در آينه گم شدم در جست و جويت روز و شب ما همه پروانه ى پر سوخته يوسف اندر ملك مصر و سلطنت گم شدم در جست و جويت روز و شب گم شدم در جست و جويت روز و شب چون دل عطار در عالم دلى گم شدم در جست و جويت روز و شب
زآتش عشق تو آب ما شده تو چو درى در بن دريا شده گم شدم در جست و جويت روز و شب در ميان جان و دل پيدا شده خون دل پالوده و جانها شده گم شدم در جست و جويت روز و شب خود به عشق خويش ناپروا شده بر جمال خويشتن شيدا شده گم شدم در جست و جويت روز و شب تو چو شمع از نور خود يكتا شده ديده ى يعقوب نابينا شده گم شدم در جست و جويت روز و شب چند بازت جويم اى گم ناشده مي نبينم از تو خون پالا شده گم شدم در جست و جويت روز و شب