غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • دوش كان شمع نيكوان برخاست
    گل سرخ رخش چو ژس انداخت
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    آفتابى كه خواجه تاش مه است
    از غم جام خسروى لبش
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    روى بگشاد تا ز هر مويم
    يارب از تاب زلف هندوى او
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    مشك از چين زلف مي افشاند
    چشم جادوش آتشى در زد
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    فتنه اى كان نشسته بود تمام
    پيش من آمد و زبان بگشاد
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    دل به من ده كه گر به حق گويى
    دل چو رويش بديد دزديده
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    آتش روى او بديد و بسوخت
    او چو سلطان به زير پرده نشست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    نتوان كرد شرح كز چه صفت
    چون همه عمر خويش يك مژه زد



  • ناله از پير و از جوان برخاست
    جوش آتش ز ارغوان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    به غلاميش مدح خوان برخاست
    شور از جان خسروان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    صد نگهبان و ديده بان برخاست
    چه قيامت ز هندوان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    آه از ناف آهوان برخاست
    دود از مغز جادوان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    باز از آن ماه مهربان برخاست
    گفت يوسف ز كاروان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    در غم من ز جان توان برخاست
    بگريخت از من و دوان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    به تجلى چو آن شبان برخاست
    دل تنها چو پاسبان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد
    همه مغزش ز استخوان برخاست
    دل عطار ناتوان برخاست
    چون همه عمر خويش يك مژه زد



/ 896