صبح از پرده به در مي آيد يا كسى مشك ختن مي بيزد سنگ بر بام فلك زن به صبوح خيز اى ساقى و مي ده به صبوح پسرى كز خط سبزش چو قلم سنگ بر بام فلك زن به صبوح اى پسر مى ده و مى نوش كه عمر عمرت اين يكدم حالى است تو را سنگ بر بام فلك زن به صبوح تويى و يكدم و آگاه نه اى ليك دانى تو كه بى صد غم نيست سنگ بر بام فلك زن به صبوح سنگ بر بام فلك زن به صبوح داد بستان ز جهانى كه درو سنگ بر بام فلك زن به صبوح
در جهانى که همه بي نمکى استدر جهانى که همه بي نمکى است
ار آه سحر مي آيد يا نسيم گل تر مي آيد سنگ بر بام فلك زن به صبوح كه حريف چو شكر مي آيد دل عشاق به سر مي آيد سنگ بر بام فلك زن به صبوح به سر تو كه به سر مي آيد كيست ضامن كه دگر مي آيد سنگ بر بام فلك زن به صبوح كز دگر دم چه خبر مي آيد هر دمى كان ز تو بر مي آيد سنگ بر بام فلك زن به صبوح كه فلك بر تو به در مي آيد بهتر خلق بتر مي آيد سنگ بر بام فلك زن به صبوح
لطفا منتظر باشید ...
