اى عقل گرفته از رخت فال از زلف تو حل نمي توان كرد با عيسى روح هم نفس شو شرح سر زلف تو دهم من اى در ره حل و عقد عشقت با عيسى روح هم نفس شو در معركه ى تو شيرمردان كردى ظلمات و آب حيوان با عيسى روح هم نفس شو در يوسف مصر كس نديده است سربسته از آن بگفتم اين حرف با عيسى روح هم نفس شو اينجا كه منم حلول نبود دل خون شد و زاد ره ندارم با عيسى روح هم نفس شو از هر مژه هر زمان ز شوقت بگشاى به نيستيم راهى با عيسى روح هم نفس شو مرغ تو منم كه تا كه هستم صد كوه به يك زمان ببخشى با عيسى روح هم نفس شو از خرقه ى هستيم برون آر چون برهنگان بى سر و پاى با عيسى روح هم نفس شو چند از متكلمان بارد هم فلسفه هم كلام بگذار با عيسى روح هم نفس شو با عيسى روح هم نفس شو در عشق گريز همچو عطار با عيسى روح هم نفس شو
بر زلف تو وقف جان ابدال يك شكل ز صد هزار اشكال با عيسى روح هم نفس شو هرگه كه شوم به صد زبان لال پيران هزار ساله اطفال با عيسى روح هم نفس شو بر ريگ همى زنند دنبال معروف هم از لب و هم از خال با عيسى روح هم نفس شو آن لطف كه در تو بينم امسال تا بو كه حلوليى كند حال با عيسى روح هم نفس شو استغراق است و كشف احوال وقت است كه جان دهم به دلال با عيسى روح هم نفس شو مي بگشايم هزار قيفال تا در زنم آتشى به اعمال با عيسى روح هم نفس شو در عشق تو مي زنم پر و بال وانگاه بگيريم به مقال با عيسى روح هم نفس شو تا خرقه درافكنم به قوال بگريزم ازين جهان محتال با عيسى روح هم نفس شو وز فلسفيان عقل فعال از بهر فضوليان دخال با عيسى روح هم نفس شو بگذار جدل براى دجال تا باز رهى ز جاه و از مال با عيسى روح هم نفس شو
لطفا منتظر باشید ...
