-
هر ديده كه بر تو يك نظر داشت
سرمايه ى عمر ديدن توست
چون روى تو زير پرده ى زلف
كور است كسى كه هر زمانى
جاويد ز خويش بي خبر شد
چون روى تو زير پرده ى زلف
مرغى بپريد در هوايت
در شوق رخ تو بيشتر سوخت
چون روى تو زير پرده ى زلف
دل بى رخ تو دمى سر كس
در عشق رخ تو يك سر موى
چون روى تو زير پرده ى زلف
بس مرده كه زنده كرد در حال
با چشم تو كارگر نيامد
چون روى تو زير پرده ى زلف
خوارم كردى چنان كه عشقت
خوار از چه سبب كنى كسى را
چون روى تو زير پرده ى زلف
با بوالعجبى غمزه ى تو
در پيش لبت ز شرم بگداخت
چون روى تو زير پرده ى زلف
در جنب لب تو آب حيوان
در نقره ى عارضت فروشد
چون روى تو زير پرده ى زلف
بر گرد ميان تو كمر گشت
شكل دهن تو طرفه برخاست
چون روى تو زير پرده ى زلف
چون روى تو زير پرده ى زلف
در هر بن موى بى رخ تو
چون روى تو زير پرده ى زلف
-
از عمر تمام بهره برداشت
وان ديد تو را كه يك نظر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
در ديد تو ديده ى دگر داشت
هر دل كه ز عشق تو خبر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
كز شوق تو صد هزار پر داشت
هر كو به تو قرب بيشتر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
سوگند به جان تو اگر داشت
ننهاد قدم كسى كه سر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
بادى كه به كوى تو گذر داشت
هر حيله كه چرخ پاك برداشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
بر خاك درم چو خاك در داشت
كز جان خودت عزيزتر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
نه دل قيمت نه جان خطر داشت
هر شيرينى كه آن شكر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
هر شيوه كه داشت مختصر داشت
هر نازكييى كه آب زر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
آن حرف كه در ميان كمر داشت
زان نقطه ى طرفه بر زبر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف
چه صد كه هزار پرده در داشت
عطار هزار نوحه گر داشت
چون روى تو زير پرده ى زلف