غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 270
نمايش فراداده

  • عشق آمد و آتشى به دل در زد آسوده بدم نشسته در كنجى طاوس رخش چو كرد يك جلوه شاخ طربم ز بيخ و بن بركند گفتند كه سيم بر نگار است او طاوس رخش چو كرد يك جلوه طاوس رخش چو كرد يك جلوه از چهره ى او دلم چو دريا شد طاوس رخش چو كرد يك جلوه عطار چو آتشين دل آمد زوعطار چو آتشين دل آمد زو
  • تا دل به گزاف لاف دلبر زد كامد غم عشق و حلقه بر در زد طاوس رخش چو كرد يك جلوه هر چيز كه داشتم به هم بر زد تا رويم از آرزوى او زر زد طاوس رخش چو كرد يك جلوه عقلم چو مگس دو دست بر سر زد دريا ديدى كه موج گوهر زد طاوس رخش چو كرد يك جلوه هر دم که زد از ميان اخگر زدهر دم که زد از ميان اخگر زد