-
اگر ز پيش جمالت نقاب برخيزد
جهان ز فتنه ى بيدار رستخيز شود
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
به مجلسى كه زند خنده لعل ميگونش
اگر به خنده در آيد لبش ز هر سويى
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
زمرد خط تو چون ز لعل برجوشد
ز بس كه بوى گل عارضش عرق گيرد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
ز بس كه اهل جهان را چو صور دم دهد او
جنابتى كه ز دعوى عشق او بنشست
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
كه آن چنان حدى تا كه تو نگريى خون
خبر كراست كه از بهر تف هر جگرى
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
اگر ادا كند از لفظ خويش شعر فريد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
-
ز ذره ذره هزار آفتاب برخيزد
چو چشم نيم خمارش ز خواب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
خرد اگر بنشيند خراب برخيزد
هزار نعره زن بى شراب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
هزار جوش ز لعل خوشاب برخيزد
ز خار رشك خروش از گلاب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
قيامتى از جهان خراب برخيزد
چو غسل سازى از خون ناب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
گمان مبر كه به درياى آب برخيزد
ز زلف مشك فشانش چه تاب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان
ز آفتاب رخش كى نقاب برخيزد
ز پيش چشمه ى حيوان حجاب برخيزد
نشان كراست كه از بهر غارت دو جهان