-
يك شرر از عين عشق دوش پديدار شد
مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
بر دل آن كس كه تافت يك سر مو زين حدي
گر تف خورشيد عشق يافته اى ذره شو
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
ماه رخا هر كه ديد زلف تو كافر بماند
دام سر زلف تو باد صبا حلقه كرد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
يك شكن از زلف تو وقت سحر كشف گشت
باز چو زلف تو كرد بلعجبى آشكار
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
وانكه مقر گشته بود حجت اسلام را
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
روى تو و موى تو کايت دين است و کفرروى تو و موى تو کايت دين است و کفر
-
طاى طريقت بتافت عقل نگونسار شد
هرچه نه از عشق بود از همه بيزار شد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
صومعه بتخانه گشت خرقه چو زنار شد
زود كه خورشيد عمر بر سر ديوار شد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
ليك هر آنكس كه ديد روى تو دين دار شد
جان خلايق چو مرغ جمله گرفتار شد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
جان همه منكران واقف اسرار شد
زاهد پشمينه پوش ساكن خمار شد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
پاى بدين در نهاد باز به اقرار شد
چون سر زلف تو ديد با سر انكار شد
هر كه ز دين گشته بود چون رخ خوب تو ديد
رهبر عطار گشت ره زن عطار شدرهبر عطار گشت ره زن عطار شد