-
سر مستى ما مردم هشيار ندانند
در صومعه سجاده نشينان مجازى
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
آنان كه بماندند پس پرده ى پندار
ياران كه شبى فرقت ياران نكشيدند
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
سوز جگر بلبل و دلتنگى غنچه
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
جمعى که بدين درد گرفتار نگشتندجمعى که بدين درد گرفتار نگشتند
-
انكار كنان شيوه ى اين كار ندانند
سوز دل آلوده ى خمار ندانند
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
احوال سراپرده ى اسرار ندانند
اندوه شبان من بي يار ندانند
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
تا مدعيان از پس ديوار ندانند
بر طرف چمن جز گل و گلزار ندانند
بى يار چو گويم بودم روى به ديوار
درمان دل خسته ى عطار نداننددرمان دل خسته ى عطار ندانند