غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 409
نمايش فراداده

  • گر رخ او ذره اى جمال نمايد ور ز رخش لحظه اى نقاب برافتد دير كه دولت سراى عالم عشق است ذره ى سرگشته در برابر خورشيد مرد مسلمان اگر ز زلف سياهش دير كه دولت سراى عالم عشق است هر كه به عشقش فروخت عقل به نقصان دوش غمش خون من بريخت و مرا گفت دير كه دولت سراى عالم عشق است عشق حرامت بود اگر تو ندانى در دهن مار نفس در بن چاه است دير كه دولت سراى عالم عشق است گر تو درين راه خاك راه نگردى چند چو طاوس در مقابل خورشيد دير كه دولت سراى عالم عشق است درنگر اى خودنماى تا سر مويى هر كه درين ديرخانه دردكش افتاد دير كه دولت سراى عالم عشق است دير كه دولت سراى عالم عشق است مل و مالم طلب مكن تو درين دير دير كه دولت سراى عالم عشق است
  • طلعت خورشيد را زوال نمايد هر دو جهان بازى خيال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است نيست عجب گر ضعيف حال نمايد كفر نيارد مرا محال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است جمله نقصان او كمال نمايد خون توام چشمه زلال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است كين همه خون ها مرا حلال نمايد هر كه درين راه جاه و مال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است خاك تو را زود گوشمال نمايد مرغ وجود تو پر و بال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است هر دو جهان پيش آن جمال نمايد كور شود از دو كون و لال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است دردكشى در هزار سال نمايد كاينه عطار را مال نمايد دير كه دولت سراى عالم عشق است