-
باد شمال مي وزد طره ى ياسمن نگر
سبزه ى تازه روى را نو خط جويبار بين
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
خيرى سرفكنده را در غم عمر رفته بين
ياسمن دوشيزه را همچو عروس بكر بين
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
نرگس نيم مست را عاشق زرد روى بين
لعبت شاخ ارغوان طفل زبان گشاده بين
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
تا كه بنفشه باغ را صوفى فوطه پوش كرد
تا گل پادشاه وش تخت نهاد در چمن
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
خيز و دمى به وقت گل باده بده كه عمر شد
هين كه گذشت وقت گل سوى چمن نگاه كن
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
نى بگذر ازين همه وز سر صدق فكر كن
اى دل خفته عمر شد تجربه گير از جهان
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
از سر خاك دوستان سبزه دميد خون گرى
جمله ى خاك خفتگان موج دريغ مي زند
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
آنكه حرير و خز نسود از سر ناز اين زمان
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
سوختى اى فريد تو، در غم هجر خود بسىسوختى اى فريد تو، در غم هجر خود بسى
-
وقت سحر ز عشق گل بلبل نعره زن نگر
لاله ى سرخ روى را سوخته دل چو من نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
سنبل شاخ شاخ را مروحه چمن نگر
باد مشاطه فعل را جلوه گر سمن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
سوسن شيرخواره را آمده در سخن نگر
ناوك چرخ گلستان غنچه ى بى دهن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
از پى ره زنى او طره ى ياسمن نگر
لشكريان باغ را خيمه ى نسترن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
چند غم جهان خوري شادى انجمن نگر
راح نسيم صبح بين ابر گلاب زن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
وين شكن زمانه را پر بت سيم تن نگر
زندگيى به دست كن مردن مرد و زن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
ماتم دوستان مكن رفتن خويشتن نگر
درنگر و ز خاكشان حسرت تن به تن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
ريخته زير خاكشان طره ى پرشكن نگر
چهره ى او ز خاك بين قامتش از كفن نگر
فكر كن و به چشم دل حال گذشتگان ببين
دلشده ى فراق بين، سوخته ى محن نگردلشده ى فراق بين، سوخته ى محن نگر