غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 471
نمايش فراداده

  • عشق آن باشد كه غايت نبودش تا به كى گويم كه آنجا كى رسم وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى گر هزاران سال بر سر مي روى گر فرو استد كسى مرتد شود وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى گر فرود آيد به يك دل ذره اى صد هزاران خون بريزد همچو باد وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى نيستى خواهد كه از هر نيك و بد تو مباش اصلا كه اندر حق تو وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى هر كه بى پيرى ازينجا دم زند بر پى پيرى برو تا پى برى وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى چون نبيند پير ره را گام گام وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى سلطنت کى يابد اى عطار پيرسلطنت کى يابد اى عطار پير
  • هم نهايت هم بدايت نبودش كى بود كى چون نهايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى همچنان مي رو كه غايت نبودش بعد از آن هرگز هدايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى تا به صد عالم سرايت نبودش زانكه چون آتش حمايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى از كسى شكر و شكايت نبودش تا تو مي باشى عنايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى كار بيرون از حكايت نبودش كانكه تنها شد كفايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى زين بتر هرگز جنايت نبودش كور باشد اين ولايت نبودش وانكه پيرى مي كشد بى ديده اى تا رعيت را رعايت نبودشتا رعيت را رعايت نبودش