غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 513
نمايش فراداده

  • من شراب از ساغر جان خورده ام گوييا وقت سحر از دست خضر در فرح زانم كه همچون غنچه من لب فرو بستم تو مي دان كين شراب تو مخور زنهار ازين مى تا تويى در فرح زانم كه همچون غنچه من چون تويى تو نماند آنگهى چون دريغ آمد به خويشم اين شراب در فرح زانم كه همچون غنچه من بر فراز عرش باز اشهبم دل چو در انگشت رحمان داشتم در فرح زانم كه همچون غنچه من در فرح زانم كه همچون غنچه من اين زمان عطار گر نوشد شراب در فرح زانم كه همچون غنچه من
  • نقل او از دست رضوان خورده ام جام جم پر آب حيوان خورده ام در فرح زانم كه همچون غنچه من با حريفى آب دندان خورده ام زانكه من زنهار با جان خورده ام در فرح زانم كه همچون غنچه من نعره زن زان مى كه من زان خورده ام لاجرم از خويش پنهان خورده ام در فرح زانم كه همچون غنچه من زقه ها از دست سلطان خورده ام شير از انگشت رحمان خورده ام در فرح زانم كه همچون غنچه من اين قدح سر در گريبان خورده ام زيبدش چون زهر هجران خورده ام در فرح زانم كه همچون غنچه من