غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 517
نمايش فراداده

  • از بس كه روز و شب غم بر غم كشيده ام شادى به روى غم كه غمم غمگسار گشت عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز گر نيز شادى است درين آشيان غم كس را مباد با من و با درد من رجوع عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز تا كى ز درد عشق زنم لاف چون ز نفس هرگز دمى نيافته ام هيچ فرصتى عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز گرچه قدم نداشته ام در مقام عدل در گوشه اى نشسته بسى خون بخورده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز هر روز در خزانه ى عطار كمتر است عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز
  • شادى فكنده ام غم بر غم گزيده ام كم غم چو روى شادى عالم بديده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز من شاديى نديده ام اما شنيده ام زيرا كه درد عشق مسلم خريده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز دايم به دل رميده به تن آرميده ام چندانكه با سگان طبيعت چخيده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز بارى ز اهل ظلم قدم در كشيده ام بر جايگه فسرده بسى ره بريده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز از حرص و آز چون بچه ى نا رسيده ام درى كه از سفينه ى دانش گزيده ام عمرم گذشت در بچه طبعى و من هنوز