غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 527
نمايش فراداده

  • عزم عشق دلستانى داشتم صد هزاران سود كردم در دو كون چون نديدم خويش را در خورد او چون شدم با عشق رويش همنفس در صفات روى چون خورشيد او چون نديدم خويش را در خورد او ليك چون رويش بديدم ذره اى مدتى پنداشتم كز وصل او چون نديدم خويش را در خورد او چون نگه كردم همه پندار بود با سر هر موى زلفش تا ابد چون نديدم خويش را در خورد او ليك دل پرغصه رفتم زير خاك خواستم تا راز خود پنهان كنم چون نديدم خويش را در خورد او چون نديدم خويش را در خورد او موج مي زد درد و زارى چون رباب چون نديدم خويش را در خورد او بر تن عطار هر مويى که بودبر تن عطار هر مويى که بود
  • وقف كردم نيم جانى داشتم گر ز عشق تو زيانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او هر نفس تازه جهانى داشتم سر مگر بر آسمانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او گنگ گشتم گر زبانى داشتم يا نصيبى يا نشانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او يا خيالى يا گمانى داشتم سرگذشت و داستانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او قصه ى دل چون نهانى داشتم هر سرشكى ترجمانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او اين مصيبت هر زمانى داشتم گر رگى بر استخوانى داشتم چون نديدم خويش را در خورد او در خروشى و فغانى داشتمدر خروشى و فغانى داشتم