غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 591
نمايش فراداده

  • خويش را چند ز انديشه به سر گردانم دل من سوخته ى حيرت گوناگون است نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم چون درين راه به يك موى خطر نيست مرا مى نيايد ز جهان هم نفسى در نظرم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم چون ز دلتنگى و غم در جگرم آب نماند نيست در مذهب من هيچ به از تنهايى نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم آرى اى دوست بجز دانه ى خود نتوان خورد نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم تا کى از غصه و غم غصه و غم اى عطارتا کى از غصه و غم غصه و غم اى عطار
  • وز تحير دل خود زير و زبر گردانم تا كى از فكرت خود سوخته تر گردانم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم پس چرا خاطر خود گرد خطر گردانم گرچه بسيار ز هر سوى نظر گردانم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم چند بر چهره ز غم خون جگر گردانم گر بسى بنگرم و مسله برگردانم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم از دو چشم آب برو ريزم و تر گردانم خويش را في المل ار مرغ بپر گردانم نان خشكم بود و گر به تكلف بزيم سر فرو پوش که سرگشته و سرگردانمسر فرو پوش که سرگشته و سرگردانم