غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 620
نمايش فراداده

  • اين دل پر درد را چندان كه درمان مي كنم بلعجب دردى است درد عشق جانان كاندرو چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت چند گويى توبه آن از عشق و زين ره باز گرد از ميان جان نگيرد عشق او هرگز كنار چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت اين عجايب بين كه نگذارند در گلخن مرا عشق توتاوان است بر من چون نيم در خورد تو چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت نى خطا گفتم تو و من كى بود در راه عشق چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت تا گهرهاى حقيقت فاش کردم در جهانتا گهرهاى حقيقت فاش کردم در جهان
  • گوييا يك درد را بر خود دو چندان مي كنم دردم افزون مي شود چندان كه درمان مي كنم چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت چون توانم توبه چون اين كار از جان مي كنم كز ميان جان هواى روى جانان مي كنم چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت وانگهى من عزم خلوتگاه سلطان مي كنم مرد عشق خود تويى پس من چه تاوان مي كنم چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت من چرا اين راز را از خلق پنهان مي كنم جمله ى عالم تويى بر خويش آسان مي كنم چون دل و جانم به كلى راز عشق تو گرفت با دل عطار دلتنگى فراوان مي کنمبا دل عطار دلتنگى فراوان مي کنم