غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 649
نمايش فراداده

  • ما ز خرابات عشق مست الست آمديم پيش ز ما جان ما خورد شراب الست خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك خاك بد آدم كه دوست جرعه بدان خاك ريخت ساقى جام الست چون و سقيهم بگفت خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك دوست چهل بامداد در گل ما داشت دست شست درافكند يار بر سر درياى عشق خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك دوست چو جبار بود هيچ شكستى نداشت خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك گوهر عطار يافت قدر و بلندى ز عشقگوهر عطار يافت قدر و بلندى ز عشق
  • نام بلى چون بريم چون همه مست آمديم ما همه زان يك شراب مست الست آمديم خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك ما همه زان جرعه ى دوست به دست آمديم ما ز پى نيستى عاشق هست آمديم خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك تا چو گل از دست دوست دست به دست آمديم تا ز پى چل صباح جمله به شست آمديم خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك ما نه بدين تيره جاى بهر نشست آمديم گفت شكست آوريد ما به شكست آمديم خيز و دلا مست شو از مى قدسى از آنك گرچه ز تطثير جسم جوهر پست آمديمگرچه ز تطثير جسم جوهر پست آمديم