-
بر هرچه كه دل نهاده باشيم
گر بر كامى سوار گرديم
چون سايه در آفتاب روشن
صد عمر اگر به سر باستيم
مستى و غرور سخت كارى است
چون سايه در آفتاب روشن
زان پيش كه سر نماند آن به
هرگه كه ز زاد و بوم رستيم
چون سايه در آفتاب روشن
چون سايه در آفتاب روشن
آن به كه درين قفس چو عطار
چون سايه در آفتاب روشن
-
در مشركى اوفتاده باشيم
حالى ز دو خر پياده باشيم
چون سايه در آفتاب روشن
داد نفسى نداده باشيم
غم نيست كه مست باده باشيم
چون سايه در آفتاب روشن
كين باد ز سر نهاده باشيم
بينى كه ز مرد زاده باشيم
چون سايه در آفتاب روشن
در پيش خود ايستاده باشيم
از هستى خويش ساده باشيم
چون سايه در آفتاب روشن