غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 69
نمايش فراداده

  • دلبرم در حسن طاق افتاده است بر سر پايم چو كرسى ز انتظار ابروى او جز كمان چرخ نيست گر رسد يك شب خيال وصل او ليك اندر تيه هجرش گرد من ابروى او جز كمان چرخ نيست كى فتد در دوزخ اين آتش كزو بر هم افتاده چو زلفش هر نفس ابروى او جز كمان چرخ نيست مي ندانم تا به عمدا مي كشد تا كه روى همچو ماهش ديده ام ابروى او جز كمان چرخ نيست ابروى او جز كمان چرخ نيست چون ندارد ترك سيمينم ميان ابروى او جز كمان چرخ نيست اين همه باريک بينى فريداين همه باريک بينى فريد
  • قسم من زو اشتياق افتاده است كو چو عرش سيم ساق افتاده است ابروى او جز كمان چرخ نيست برق در زيرش براق افتاده است سد اسكندر يتاق افتاده است ابروى او جز كمان چرخ نيست در خراسان و عراق افتاده است كشته تو در فراق افتاده است ابروى او جز كمان چرخ نيست يا چنين خود اتفاق افتاده است ماه بختم در محاق افتاده است ابروى او جز كمان چرخ نيست زانكه همچون چرخ طاق افتاده است پس چرا زرين نطاق افتاده است ابروى او جز كمان چرخ نيست از ميان آن وشاق افتاده استاز ميان آن وشاق افتاده است