غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 711
نمايش فراداده

  • گر با تو بگويم غم افزون شده ى من زان روى كه چون زلف تو تيره است و پريشان جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است خاكى شده ام تا چو قدم رنجه كنى تو بيم است كه ذرات جهان جمله بسوزد جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است دى گفته ام اى جان سر زلف تو چه چيز است پرسيده ام اى ليلى من آن كه اى تو جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است گفتم كه دهانت چو الف هيچ ندارد آن روز مبادا كه بدين چشم ببينم جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است خون دل عطار چه ريزى كه نيابى جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است
  • خونين شودت دل ز غم خون شده ى من تو دانى و بس حال دگرگون شده ى من جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است با خاك ببينى تن هامون شده ى من زين آتس از سينه به گردون شده ى من جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است گو دام تو اى مرغ همايون شده ى من گو آن تو اى عاشق مجنون شده ى من جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است گفتى بنگر طره ى چون نون شده ى من هندو بچه اى را به شبيخون شده ى من جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است مقبول تو را اين دل مفتون شده ى من هم طبع سخن پرور موزون شده ى من جانا به خدا بخش دلم را كه گزيده است