غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 734
نمايش فراداده

  • اى دلم مستغرق سوداى تو جان من من عاشقم از ديرگاه با تو مي بايد به كام دل مرا مانده كرده عالمى دل ديده را گر چنين زيبا نبودى عارضت با تو مي بايد به كام دل مرا صد هزاران جان عاشق هر نفس از دل من جوى خون بالا گرفت با تو مي بايد به كام دل مرا نيست يك ذره تو را پرواى خويش دست گير آخر مرا از بى دلى با تو مي بايد به كام دل مرا با تو مي بايد به كام دل مرا قصه ى عطار چون از سر گذشت با تو مي بايد به كام دل مرا
  • سرمه ى چشمم ز خاك پاى تو عاشق ياقوت جان افزاى تو با تو مي بايد به كام دل مرا فتنه ى آن نرگس رعناى تو دل نبودى اين چنين شيداى تو با تو مي بايد به كام دل مرا باد ايار رخ زيباى تو تا بديدم قامت و بالاى تو با تو مي بايد به كام دل مرا زان شدم يكباره ناپرواى تو غرقه گشتم در بن درياى تو با تو مي بايد به كام دل مرا تا بگويم قصه ى سوداى تو عرضه خواهد داشتن بر راى تو با تو مي بايد به كام دل مرا