غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 882
نمايش فراداده

آفتاب رويت اى سرو سهي

  • آفتاب رويت اى سرو سهى نى خطا گفتم كه مي تابد بسى مى فرو افتد درين حيرت زهم گرچه عالم پر جمال يوسف است چون بود كز بحر پر گوهر بسى مى فرو افتد درين حيرت زهم باز گرديدند ازين بحر عجب قعر اين دريا جزين دريا نيافت مى فرو افتد درين حيرت زهم حلقه بر در مي زنند و مي روند جمله را جز عجز آنجا كار نيست مى فرو افتد درين حيرت زهم مى فرو افتد درين حيرت زهم اى فريد اينجا كه هستى محو گرد مى فرو افتد درين حيرت زهم
  • بر همه مي تابد الا بر رهى بر من و من مي نبينم ز ابلهى مى فرو افتد درين حيرت زهم نيست چشم كور را از وى بهى باز گردد خشك لب دستى تهى مى فرو افتد درين حيرت زهم خشك لب هم مبتدى هم منتهى ديگران هستند از مشتى كهى مى فرو افتد درين حيرت زهم نيست از ايشان كسى را آگهى نه مهى است آنجايگاه و نه كهى مى فرو افتد درين حيرت زهم گر تو اينجا دو جهان برهم نهى چند گويى كوتهى بر كوتهى مى فرو افتد درين حيرت زهم