چه گويمت كه دلم از جدائيت چون استتو كرده اى دل من خون و تا ز غصه كنىنه زلف و خال و رخ ليلي، آن دگر چيز استز مور كمترم و مي كشم به قوت عشقز من بريدى اگر مهر بي سبب دانماگر به قامت موزون كشد دل هاتفاگر به قامت موزون كشد دل هاتف
دلم جدا ز تو دل نيست قطره ى خون استدوباره خون به دلم پرسيم دلت چون استكه آفت دل و صبر و قرار مجنون استبه دوش باري، كز حد پيل افزون استكه اين نه كار تو اين كار ، كار گردون استنه جرم او كه تقاضاى طبع موزون استنه جرم او كه تقاضاى طبع موزون است