غزلیات

هاتف اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 91/ 67
نمايش فراداده

  • هر شبم ناله ى زارى است كه گفتن نتوان بى مه روى تو اى كوكب تابنده مرا تو گلى و سر كوى تو گلستان و رقيب چشم وحشى نگه يار من آهوست ولى چون جرس نالد اگر دل ز غمت بيجا نيست هاتف سوخته را لاله صفت در دل زار هاتف سوخته را لاله صفت در دل زار
  • زارى از دورى يارى است كه گفتن نتوان روز روشن شب تارى است كه گفتن نتوان در گلستان تو خارى است كه گفتن نتوان آهوى شير شكارى است كه گفتن نتوان بارى از عشق تو بارى است كه گفتن نتوان داغى ز لاله عذارى است كه گفتن نتوان داغى ز لاله عذارى است كه گفتن نتوان