غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 145
نمايش فراداده

چشم مست

  • برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت شمع طرب شكفت در آغوش اشك و آه زين خوشترت كجا خبرى در زند كه دوست بار غمى كه شانه تهى كرد از او فلك يك تار موى او به دو عالم نميدهند چشمك زند ستاره صفت با نسيم صبح چون شعر خواجه تازه و تر بود، شهريار چون شعر خواجه تازه و تر بود، شهريار
  • بازار شوق پردگيان باز درگرفت ابرى به هم برآمد و ماهى به برگرفت سر بي خبر به ما زد و از ما خبر گرفت اين زلف و شانه خواهدم از دوش برگرفت با عشقش اين معامله گفتيم و سرگرفت شمع دلى كه دامن آه سحر گرفت شعر توهم كه درس خود از چشم تر گرفت شعر توهم كه درس خود از چشم تر گرفت