غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 46
نمايش فراداده

در كوچه باغات شمران

  • دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گيرم به جاى آب روان نيستم دريغ كه در جوى نه لاله ام كه برويم به طرف باغ تو ليكن به بام قصر بيا و چراغ چهره بيفروز به انژاس افق لكه ابر بينم و خواهم نسيم باغ تو خواهم شدن كه شاخه ى گل را به جستجوى تو بس سركشيدم از در و ديوار حريف بزم شراب تو شهريار نباشد حريف بزم شراب تو شهريار نباشد
  • گه از زمين و گه از آسمان سراغ تو گيرم به سر بغلطم و در پيش راه باغ تو گيرم به دل چو لاله بهر نوبهار داغ تو گيرم كه راه باغ تو در پرتو چراغ تو گيرم چو زلف بور تو انسى به چشم زاغ تو گيرم ز هر طرف كه بچرخى دم دماغ تو گيرم سزد كه منصب جاسوسى از كلاغ تو گيرم مگر شبى به غلامى بكف اياغ تو گيرم مگر شبى به غلامى بكف اياغ تو گيرم