غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 54
نمايش فراداده

زندان زندگى

  • تا هستم اى رفيق ندانى كه كيستم در آستان مرگ كه زندان زندگيست پيداست از گلاب سرشكم كه من چو گل طى شد دو بيست سالم و انگار كن دويست گوهرشناس نيست در اين شهر شهريار گوهرشناس نيست در اين شهر شهريار
  • روزى سراغ وقت من آئى كه نيستم تهمت به خويشتن نتوان زد كه زيستم يك روز خنده كردم و عمرى گريستم چون بخت و كام نيست چه سود از دويستم من در صف خزف چه بگويم كه چيستم من در صف خزف چه بگويم كه چيستم